یواشکی های من

یه وقتایی هست

خیلی تنهایی و کسی دور برت نیست

اینو یادت باشه

اون لحظه

خدا همه رو دور کرده

تا فقط خودت باشیو خودش

نوشته شده در سه شنبه 30 تير 1394برچسب:,ساعت 17:15 توسط بنده خدا| |

خدایم را دوست دارم....

همان خدایی که:

دغدغه ی از دست دادنش را ندارم

همان خدایی که مرا در اغوش گرفته است

و از مسیر گل و لای عبور میدهد....

خدایم را عاشقانه دوست دارم و میپرستم.

نه ترسی دارم برای نابودی اش!

و نه غمگینم در نبود حضورش....

او همیشه به من لبخند میزند و هرگز دستان کوچکم را رها نمیکند...

ای مردم بشنوید:

من تنها خدا برایم کافیست!

نوشته شده در چهار شنبه 14 اسفند 1392برچسب:,ساعت 20:17 توسط بنده خدا| |

در سواحل دریای زندگی قدم میزدم....

همه جا دو رد پا دیدم...

جای پای من....

جای پای خدا.....

به سخت ترین لحظات که رسیدم فقط یک رد پا بود.....!

با فریاد گفتم:

خدایا؟من را در سخت ترین لحظاتم رها کردی؟

ندا امد:

تورا در سخت ترین لحظاتت در اغوش کشیدم!

نوشته شده در پنج شنبه 5 دی 1392برچسب:,ساعت 19:0 توسط بنده خدا| |

میگم خدایا.....

خیلیا دلمو شکوندن.....

امروز روزه عیده.....

میگم بریم من تک تک نشونت بدم.....تو تک تک ببخشیشون؟

بریم خدا؟

نوشته شده در جمعه 18 مرداد 1392برچسب:,ساعت 14:38 توسط بنده خدا| |

خواستم بگویم

فاطمه مادر حسین است.
دیدم فاطمه نیست.
خواستم بگویم که:
فاطمه مادر زینب است.
باز دیدم که فاطمه نیست.
نه این ها همه هست و این همه فاطمه نیست.
فاطمه فاطمه است.

دکتر شریعتی

نوشته شده در دو شنبه 5 فروردين 1392برچسب:,ساعت 23:23 توسط بنده خدا| |

خدایا ما را ببخش.برای همه درهایی که زدیم و هیچکدام خانه تو نبود . . .

نوشته شده در دو شنبه 5 فروردين 1392برچسب:,ساعت 23:4 توسط بنده خدا| |

شبا وقتی که بیداری.....خدا هم با تو بیداره!

تا وقتی که نخوابی....ازت چش ور نمیداره!

اون از بالا میاد پایین....خدا میگیره دستاتو!

خدا میدونه تو دنیا تو چه چیزی کم داری!

اگه دلت پر از درده.....پلک رو هم نذار!

برای خدات گریه کن....پیش اون مغرور نباش.....اشکات مقدسه....

گریه کن اگه غم داری....

نوشته شده در شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,ساعت 14:13 توسط بنده خدا| |


 

نوشته شده در پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:,ساعت 22:5 توسط بنده خدا| |

خدایا تو را عاشق دیدم و غریبانه عاشقت شدم

 

تو را بخشنده پنداشتم و گنه کار شدم

 

تو را وفادار دیدم و بی وفایی نمودم

 

ولی هر  کجا که رفتم سرشکسته

 

بازگشتم تو را گرم دیدم و در سردترین

 

لحظات به سراغت آمدم ، اما..

 


تو مرا چه دیدی که همچنان بخشنده و

 

توبه پذیر و مشتاق بنده ات ماندی؟؟؟

نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,ساعت 15:52 توسط بنده خدا| |

من خدایی دارم، که در این نزدیکی است

نه در ان بالاها

مهربان، خوب، قشنگ

چهره اش نورانیست

گاهگاهی سخنی می گوید، با دل کوچک من، ساده تر از سخن ساده من

او مرا می فهمد

او مرا می خواند، او مرا می خواهد

نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت 23:35 توسط بنده خدا| |

همه را صدا زدم جز خدا.....

هیچ کس جوابم را نداد جز خدا.....

نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت 14:19 توسط بنده خدا| |

در بی کران زندگی دو چیز افسونم میکند....

ابی اسمان را که میبینم و میدانم که نیست.....

و

خدا را که نمیبینم و میدانم که هست!!!

نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت 13:43 توسط بنده خدا| |

خدایا.....

من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش کبریای خود نداری.....

من چون تویی دارم و تو چون خودی نداری......

                                           

نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت 13:29 توسط بنده خدا| |

دوسه روزه که دلم بد جوری هواتو کرده

باز دوباره هوس گرمی نگاتو کرده.....

چند شبه که باز دوباره تو به خوابم نمیای

به سراغ این دل خونه خرابم نمیای

هر جمعه دارم من با خودم میگم که امروز تو میای

اما وقتی که دیگه غروب میشه دلم میدونه نمیای

هر غروب جمعه من با یه سبد یاس پر پر

میشینم منتظرت تا تو بیایی از سفر

ای من به فدای قامت رعناتو اون سبز قبات

بیا دل پیره دیگه بدون تو حالا این روزو شبا

تو بیا که توی دنیا قحطی مهر و عاطفه ست

واسه عاشقای دنیا عاشقی یه خاطرس

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:,ساعت 18:59 توسط بنده خدا| |

 

هر جای دنیایی دلم اونجاست

من کعبمو دور تو میسازم

 

من پشت کردم به همه دنیا

 تا رو به تو سجاده بندازم

 

هر روز حسم تازه تر میشه

غرق تو میشم بلکه دریا شم

 

بیزارم از اینکه تمام عمر

از روی عادت عاشقت باشم

 

گاهی پرستیدن عبادت نیست

با اینکه سر رو مهر میذاری

 

گاهی برای دیدن عشقت

باید سر از رو مهر برداری

 

 

یک عمر هر دردی به من دادی

حس میکنم عین نیازم بود

 

 

جایی که افتادم به پای تو

زیبا ترین جای نمازم بود

 

هر جای دنیایی دلم اونجاست

من کعبمو دور تو میسازم

 

من پشت کردم به همه دنیا

تا رو به تو سجاده بندازم

 

نوشته شده در چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:,ساعت 15:5 توسط بنده خدا| |

 

 
خدایا، چون ماهیان که از عمق و وسعت دریا بی خبرند،
 
عظمت عشق تو را نمی شناسم.
 
فقط میدانم که معبود این دل خسته هستی
و اگر دیده از من برگیری خواهم مرد
نوشته شده در پنج شنبه 14 دی 1391برچسب:,ساعت 14:58 توسط بنده خدا| |

می دانم هراز گاهی دلت تنگ می شود.

همان دلهای بزرگی که جای من در آن است آنقدر تنگ میشود که حتی یادت می رود من آنجایم.

دلتنگی هایت را از خودت بپرس و نگران هیچ چیز نباش! هنوز من هستم.

هنوز خدایت همان خداست!

هنوز روحت از جنس من است! اما من نمی خواهم تو همان باشی! تو باید در هر زمان بهترین باشی.

نگران شکستن دلت نباش! میدانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند و جنسش عوض نمی شود … و میدانی که من شکست ناپذیر هستم … و تو مرا داری … برای همیشه!  چون هر وقت گریه میکنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد … چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای …

چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم، صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام!

نوشته شده در چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:,ساعت 13:24 توسط بنده خدا| |

بی تو بمونم بی تابم،دلم اشوبه


سرنوشت حالم باتو،بدشم خوبه


روشنه شعله فانوسم،بی تو مایوسم


تا به سجده سر میذارم،تورو میبوسم


همین که تو باشی همیشه کنارم،همه چی حله.....ای خدا

 

اسمتو هر جایی که بیارم،همه چی حله.....ای خدا


خسته کنندس دنیا،بی ترانه تو

 

چه دلنوازه اهنگه،عاشقانه تو


از خودم میپرسم چشمات،واسه چی خیسه؟


بذاررو قلبت دستاتو،تا که بنویسه


همین که تو باشی پشت وپناهم،واسه من بسه....ای خدا


یاد تو باشه فانوس راهم،واسه من بسه...ای خدا

 

                          ای خدا...........


 

نوشته شده در سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:,ساعت 10:6 توسط بنده خدا| |


چه زیبـا خالقی دارم

دلم گرم است

می دانم

که فردا باز خورشیدی میان آسمان،

چون نـور می آید

شبی می خواندم .... بــا مهـر

سحر می راندم ..... بــا نـاز

چه بـخـشنـده خــدای عاشقی دارم

که می خواند مرا ، بـا آن که میداند

گنه کارم ...


اگر رخ بر بـتـابـانم

دوبــاره می نشید بـر سر راهم

دلم را می ربــاید ، بـا طنین گرم و زیبــایـش

که در قـاموس پـاک کبـریــایی ، قهر نـازیبــاست

چه زیبــا عاشقی را دوست می دارم

دلم گرم است می دانم ،

که می داند

بدون لطف او ، تنهای تنهایم




اگر گم کرده ام من راه و رسم بندگی ،

اما ...

دلم گرم است ، می دانم

خـــدای من ، خـــدایی خوب می دانـد

و می داند که سائل را نباید دست خالی رانـد ...

دلم گرم خـــداوندی ست

که با دستان من ، گنـدم برای یـاکریم خانه می ریزد

و با دستان مادر کاسه آبی را، برای قمری تشنه

دلم گرم خــداوند کریـم خالق نـوری ست

که گر لایق بـدانـد

روشنی بخشد ، به کرم کوچکی بـا نور



دلم گرم خـــداوند صبور و خالق صبریست

که شب ها می نشیند در کنارم

تــا که بـیـنـد می رسد آن شب

که گویم عاشقش هستم ؟

نوشته شده در پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:,ساعت 19:3 توسط بنده خدا| |

میدونم که خیلی وقته ازت جدا شدم...

حق داری هر چی بگی بدجوری بی وفا شدم....

تو بزرگی منو میبخشی اگه برگردم.....

خدا دستامو بگیر میدونم بد کردم....

تو اون بالا من، این پایین

تک و تنها روی زمین

این یه بارم منو ببین

تو که غریبه نیستی،همه ازم بریدن

وقتی که غصه داشتم،پاشونو پس کشیدن

تو که غریبه نیستی جز تو کسی نمونده

من همونم که یه روز قلب تورو شکونده

تو اون بالا،من این پایین

تک و تنها روی زمین

این یه بارم منو ببین

 

نوشته شده در سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:,ساعت 15:47 توسط بنده خدا| |

نمیگم دستمو بگیر......

همیشه گرفتی......

فقط رهاش نکن که بی تو هیچم.....

اون موقعی دستمو گرفتی که...

میتونستی مچمو بگیری!!!

 

نوشته شده در دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:,ساعت 17:9 توسط بنده خدا| |

نگاهم رو به سمتِ تو ؛ شبم آیینه ی ماهه
دارم نزدیکتر میشم ؛ یکم تا آسمون راهه

به دستای نیازِ من ؛ نگاهی کن ازون بالا
من این آرامشه محضو ؛ به تو مدیونم این روزا
 
تو دیدی من خطا کردم ؛ دلم گُم شد دعا کردم
کمک کن تا نفس مونده ؛ به آغوشه تو برگردم

تو حتی از خودم بهتر ؛ غریبی هامو میشناسی
نمیخوام چترِ دنیارو ؛ که تو بارونِ احساسی

خدایا دوستت دارم ؛ واسه هرچی که بخشیدی
همیشه این تو هستی که ؛ ازم حالم رو پرسیدی

بازم چشمامو می بندم ؛ که خوبی هاتو بشمارم
نمیتونم ! فقط میگم : خدایا دوستت دارم . . .


نوشته شده در سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:,ساعت 15:11 توسط بنده خدا| |

گنجشك به خدا گفت: لانه كوچكی داشتم آرامگاه خستگیم و سرپناه بی كسیم بود طوفان تو آن را از من گرفت كجای دنیای تو را گرفته بودم؟؟؟

خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود تو خواب بودی باد را گفتم لانه ات را ویران كند!! تا تو از خطر ایمن بمانی...

نوشته شده در دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:,ساعت 13:49 توسط بنده خدا| |

عازم یک سفرم،سفری دور به جایی نزدیک

سفری از خود من تا به خودم

سفری تا به خدا

مدتی هست نگاهم به تماشای خداست

و امیدم به خداوندی اوست......


نوشته شده در یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:,ساعت 21:14 توسط بنده خدا| |

اولین و اخرین امید من.....

چشم گریونم هنوز منتظره

تاکدوم جمعه باید گریه کنم؟

اشکی که به خاطرت رو گونمه

قطره قطرش واسه من مقدسه

ای قشنگترین ترانه خدا...

دست دنیا رو بگیر که بی کسه

این دنیا...

مثل شب تاریکه بی تو

شب به شب نزدیکه بی تو

غصه و غم داره بی تو

دلتنگم...

خسته از درد جدایی....

ای گل نرگس کجایی؟

پس کدوم جمعه میایی؟

واسه رسیدنت دقیقه ها...

دارن از همدیگه سبقت میگیرن

به غروب جمعه تا که میرسن

باقی راهو غریبونه میرن

ناجی دلای درمونده بیا

دل عاشقای درمونده پره

دل بی قرارو گریه دار من

تا رسیدنت روزا رو میشمره

این دنیا...

مثل شب تاریکه بی تو

شب به شب نزدیکه بی تو

غصه و غم داره بی تو

دلتنگم...

خسته از درد جدایی....

ای گل نرگس کجایی؟

پس کدوم جمعه میایی؟

پس کدوم جمعه میای؟

 

نوشته شده در یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:,ساعت 20:44 توسط بنده خدا| |

تو بازی زندگی موقع یارکشی چه خوبه آدم بگه :
من و خدا ، شما همه . . .

خدایا تو بازی زندگی یارم میشی؟

خدایا یار ندارم.....

تک یارم میشی؟

خداجون تو یارم باشی دیگه نیازی به یار کشی ندارم.....

یارم میشی؟

نوشته شده در شنبه 11 آذر 1391برچسب:,ساعت 21:7 توسط بنده خدا| |

خدا تنها روزنه امیدی است که هیچ گاه بسته نمی شود
تنها کسی ایست که با دهان بسته هم می توان صدایش کرد
با پای شکسته هم می توان سراغش رفت…
تنها خریداری است که اجناس شکسته را بهتر بر می دارد…
تنها کسی است که وقتی همه رفتند میماند…
وقتی همه پشت کردند آغوش می گشاید
وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت می شود
و تنها سلطانی است که دلش با بخشیدن آرام می گیرد نه با تنبیه کردن…

خدا مهربانترین مهربانان است.....

نوشته شده در جمعه 10 آذر 1391برچسب:,ساعت 16:37 توسط بنده خدا| |

چه کسی می گوید جاذبه رو به زمین است ؟؟؟
من کسانی را دیدم که فارغ از هر کششی رفته اند تا بالا ، تا اوج …
آری ؛ جاذبه رو به خداست !!!

نوشته شده در پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:,ساعت 22:1 توسط بنده خدا| |

خداوندا …
دقیق یادم نیست آخرین بار کی خود را پیدا کردم …
اما خوب یادم هست هرگاه که گم شدم ، دستم در دست تو بود …

خدایا ممنون که همیشه دستمو گرفتی.....

خدایا ممنون که همیشه تو نردبان زندگی یه پله بالاتر از من بودی تا راهو نشونم بدی.....

خدایا اون موقع که تاریکی جهل تمام وجودمو گرفته بود......

اون موقع که همه جا سیاه بود تو یه نور نشونم دادی....ممنون خدا

 

نوشته شده در پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:,ساعت 21:54 توسط بنده خدا| |

دلیل تنهاییم را تازه فهمیدم !
وقتی محبت کردم و تنها شدم
وقتی دوست داشتم و تنها ماندم
دانستم باید تنها شد و تنها ماند تا “خـدا” را فهمید …

 

خدا جون ممنون که گذاشتی تنها شم....

ممنون که تنهام کردی تا تو رو پیدا کنم.....

هرچی از دست دادم مهم نیست من تو رو پیدا کردم......

فهمیدم کارت بی حکمت نیست از همه چیز بهتره...!!!

نوشته شده در پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:,ساعت 21:50 توسط بنده خدا| |


Power By: LoxBlog.Com